اخبار:
اولین گردهمایی رزمندگان بسیجی پیشکسوت واحد تخریب سپاه آذربایجان در تبریز

اولین گردهمایی رزمندگان بسیجی پیشکسوت واحد تخریب سپاه آذربایجان در تبریز

دیدن دوستان پس از ۳۲ سال بی خبری از همدیگر فرصت مغتنمی بود که در ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ دست داد.و صحنه های عجیب و بیادماندنی را ثبت کرد ، دوستانی متشکل از یک گروه چهل و سه نفره که در سال ۱۳۶۱ دریک اقدام داوطلبانه به جبهه های نبرد شتافتند تا راهگشای رزمندگان اسلام از میان میادین مین و موانع فیزیکی دشمن باشند. طولی نکشید که تعدادی شهید و جانباز تقدیم انقلاب نوپای اسلامی نموده و هرکدام یگانهای مختلفی را برای ادامه ایثارگری انتخاب نمودند و این آغاز جدایی آنان بود تا سال ۱۳۹۲ . درابتدای سال۹۲ به اتفاق یکی دو نفر از دوستان تصمیم گرفتیم با برقراری ارتباط و فراخوانی آنها ،گردهمایی بیاد ماندنی ترتیب دهیم . لذا از هر ارگان ، نهاد ، اداره و شخصی که بتوان اسم و آدرسی از آنان یافت،استفاده کردیم از طریق سپاه بسیج،تامین اجتماعی،سازمان بازنشستگی کشوری و حراست ادارات ، حدود ۶ ماهی طول کشید تا بااکثر قریب به اتفاق آنان ارتباط تلفنی برقرار کنیم. صدا همان صدا بود و چهره تجسم یافته در ذهن تماس گیرنده همان چهره سال ۶۱ هر چه تماس بیشتر می شد اشتیاق دیدار شدید تر می شد .
ابتدا لازم بود مکانی مناسب برای این منظور در نظر گرفته شود لذا با همکاری سازمان بازنشستگی کشوری سالن اجتماعات آنها در تبریز برای ابن منظور تعیین و هماهنگی های لازم برای برگزاری اولین همایش در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۵  انجام گردید.
روز همایش دست اندر کاران از ساعات آغازین صبح کار خود را شروع کردند تعدادی برای آماده نمودن سالن، تعدادی برای تهیه وسایل پذیرایی و تعدادی نیز به فرودگاه وترمینال اتوبوس رانی برای انتقال دوستانی که از تهران یا شهرستانهای اطراف می آمدند گسیل شدند.شور و حال عجیبی بود. برنامه خاصی برای سخنرانی و یا . . . دیده نشده بود و قرار بود دوستان خود برنامه را در طول روز پیش ببرند.ساعت شروع برنامه ۱۰ صبح بود. چند تن از دوستان که برگزار کننده همایش بودند در داخل سالن چشم به در دوخته بودند و دوستان یکی یکی وارد می شدند؛ گرد سفید میانسالی بر سر اکثر آنها نشسته بود بعضی ها وقتی وارد سالن شدند کسی آنها را نشناخت و به خیال آنکه اشتباهی وارد سالن شده اند قصد راهنمایی داشتند که آنان با معرفی خود همه را میخکوب میکردند.
صحنه های عجیب و بیادماندنی در حال وقوع بود دوستانی که بعد از ۲۳ سال دوری از هم؛همدیگر را در آغوش کشیده بودند و یاد لحظات سخت و شیرین دوران گذشته را تداعی میکردند .
برنامه با قرائت آیات الهی شروع شد و قرار شد هرکدام از برادران ضمن معرفی خود از فعالیت هایش بعد از سال ۶۱ و حال و روز فعلی خود سخن بگوید؛ بعد از آن پذیرایی مختصری در سالن دیگر صورت گرفت بچه ها در گروه های چند نفره دور هم نشسته بودند و هی جا عوض میکردند و پای صحبت هم می نشستند برادر عزیز “جواد فاتح ” که یکی از مربیان آموزش ما در سال ۶۱ بودند نیز گرمی بخش محفلمان بودند ؛ بچه ها با دیدن ایشان یاد همکار شهیدش “حسین شمعچیان” می افتادند؛ چند دقیقه ایشان صحبت کردند و از نحوه انتخاب و آموزش ما در آن زمان گفتند که شنیدنی بود . لحظات بشدت سپری میشد و به پایان مراسم نزدیک میشد ؛ نهایتا در جمع بندی پیشنهاد شد که گردهمایی ها به صورت فصلی یا شش ماهه تداوم یابد . گرفتن عکسهای یادگاری و گرفتن شماره تلفن های همدیگر پایان بخش برنامه بود.

۷ نظر

  1. سلام.با تشکر از تلاش بی وقفه شما برادران عزیز، یاد آوری بکنیم که دوستان رزمنده بعد از ۳۲ سال موفق به دیدار یکدیگر شدند که اشتباها ۲۳ سال ذکر شده است.

    • بسمه تعالی
      برادر گرامی جناب مهدوی
      از دقت نظر و تذکر جنابعالی بسیار سپاسگزاریم ، از شما برادر عزیز تقاضا داریم جهت پر بار بودن سایت ، خاطرات ناب خود را بصورت مکتوب (دستنویس یا تایپ شده) در مقاطع کوتاه برای ما ارسال دارید

  2. تشکر از زحمات دوستان امیدوارم موفق باشید بهتر بود نام گرد همایی را پیشکسوتان بسیجیان میگذاشتید زیرا امام خمینی هم آرزو داشتند با بسیجیانشان مشهور شودند

    • جناب دکتر جباری
      سلام علیکم ممنون از لطف شما برادر عزیز بسیجی ، چشم ان شاالله در اسرع وقت اقدام خواهد شد . چشم براه مطالب وخاطرات ناب شما از دوران عزت و افتخار هستیم .

  3. خوش به حال شما که راه را یافته اید و چون ستاره در آسمان زندگی ما میدرخشید،با شما ستاره هاست که میشود راه را یافت.
    چقدر خوب میشود که گردهمای تبدیل به هیئت حسینی شود و ستاره های پر نور ما راه سعادت را برای همه هموار کنند،آن زمان نیاز به پاکسازی میدان مین بود،امروزه امر به معروف شما نیازمندیم.

    • برادر گرامی حسین آقای عزیز
      سلام علیکم ، دوست داشتیم خودتان را کامل معرفی میکردید بهرحال ضمن تشکر متقابل خواهشمندیم ما را در این امر مهم یاری نمائید با تشکر مجدد.

  4. سلام وعلیکم برادر عزیزمان جناب آقای خیری ،از اینکه در این سایت پویا ، تلا ش بی وقفه انجام می دهید بسیار متشکریم..
    این جانب قصد دارم خاطره ای از اعزام مجدد خودم که در سال ۶۳ بود را برایتان نقل کنم..
    در بهمن ماه سال ۶۳ از طرف بهداری جهاد سازندگی استان آذربایجان شرقی <> بعنوان تکنسین دندانپزشکی به بیمارستان گیلانغرب اعزام شدم و اندکی از اقلام و وسایل مورد نیازمربوط به دندانپزشکی را با خود به همراه داشتم.
    صبح روز بعد در همین ابتدای ورود به شهر شهید پرور گیلانغرب ، بمباران آن شهر توسط جنگنده های عراقی شروع شده بود که اکثر پمپ بنزین ها در آتش شعله ور بود و مردم سراسیمه به بیرون از شهر هجوم می بردند و تعدادی از مردم بی کناه شهید و عده کثیری نیز مجروح شده بودند . و بنده حقیرکه مقصد اصلی من بیمارستان گیلا نغرب بود رسیدم و شاهد شهدا و مجروهان زیادی بودم که به آن بیمارستان انتقال داده شده بودند.
    در آنروز آن شهر در جند توبت متوالی مورد اصابت بمب و راکت های دشمن قرار داشت و متاسفانه در ساعت ۳۰/۴ عصر بیمارستان مورد هدف جند راکت قرار گرفت و اکثر ساختمانهای بیمارستان تخریب شد و مجددا تعدادی شهید و مجروح به جای گذاشت و کادر و پرسنل بیمارستان مجبور به اعزام مجروحان به شهر اسلام آباد غرب شدند و این جانب نیز مجبور شدم همان شب راهی پایگاه شهید شفاعی جهاد در منطقه عملیاتی بشوه.تا این بار هم بصورت بسیجی جهاد مشغول خدمات دندانپزشکی به رزمندگان عزیز باشم. والسلام

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*